دفترچه خاطرات | |||
«به نام او که آفتاب مهرش هرگز در قلبم غروب نمیکند.»
حرف آخر
سلام حالتون چطوره؟
من که حالم خیلی بدِ،
من واقعاً عاشقم؛عاشق خدا و یکی از مخلوقات خدا.
ولی مشکل من اینه که عشق دومم گمشده و یا اصلاً پیدا نبوده و من هیچی از اون نمیدونم(تنها چیزی که میدونم ،حرف اول اسمشِ «م») ولی خیلی دوستش دارم.از همینجا بهش میگم دوستت دارم.عاشقتم.(من از 5 سالگی به دنبال اونم و عشق اونو تو قلبم حس میکنم.)
من تصمیم گرفتم دیگه آپدیت نکنم.(ولی این تصمیم قطعی نیست.)ولی همیشه و شاید هم هرروز به این وبلاگ و بقیه وبلاگام سر بزنم و حتی به وبلاگ شما هم سر میزنم(شاید بدون نظر دادن).
خداحافظ
«به نام او که آفتاب مهرش هرگز در قلبم غروب نمیکند.»
سلام،امیدوارم حال همتون خوب باشه.
اسم من حامدِ ... نه اصلاً فامیلی رو بی خیالش بشین.چون من میخوام از حالا اینجا رو تبدیل به دفترچه خاطراتم بکنم و منو نشناسین بهتره چون باعث میشه بتونم اینجا حقیقت رو بنویسم و از شما دوست عزیز هم خواهش میکنم خیلی دنبال شناختن من نرین.
راستی اگر سر زدین حتماً نظز بدین البته اول بخونین بعد نظر بدین.
منتظر یادداشتهای باشید.
hello
how are you?are you well
my name is Hamed. I want to write my reminiscence hear.please don"t search about me OK! please write your comment after reading this weblog.see you later
2526:کل بازدید |
|
0:بازدید امروز |
|
1:بازدید دیروز |
|
درباره خودم
| |
حضور و غیاب
| |
لوگوی خودم
| |
لوگوی دوستان | |
| |
لینک دوستان | |
نقاش عشق(مال خودمه) | |
اشتراک | |